معجزه ای از امام جواد علیه السلام
بانو سيده زهرا طباطبايى (در سال قريب 1370 شمسى) مبتلا به بالا آمدن شكم و توّرم مىشود. در سفرى به مشهد به امام رضا عليه السلام براى شفاى خود متوسل مى شود.
شبى در عالم رؤيا خدمت امام مىرسد و تقاضاى عنايت مىكند. امام مىفرمايد: برو قم، از خواهرم معصومه عليهاالسلام جواب مى گيرى.
او با خيال راحت به قم مشرّف مى شود و چند روز در قم مى ماند و تقاضاى شفا مى نمايد.
شبى در عالم خواب، خدمت حضرت معصومه عليهاالسلام مشرف مى شود و حضرتش مىفرمايند: شما باخيال راحت به شهر خود (مهريز يزد) برويد، من در وقت مقتضى حضرت جواد را به سراغت مى فرستم.
او به شهر خود مى رود و منتظر مى ماند؛ اما هر روز ورم شكمش بيشتر مى شود و دكتر هم نمى رود. بر اثر سماجت بستگان، به آنها مى گويد: امشب را مهلت بدهيد اگر شفا نگرفتم، فردا به دكتر مى روم.
شب در تنهايى و خلوت مدتى گريه مى كند و عرضه مى دارد حضرت معصومه عليهاالسلام وعده داديد تا بموقع حضرت جواد عليه السلام را بفرستيد، پس كى وقتش مى رسد؟
پس از توسل (در فصل تابستان)، در ايوان منزل مى خوابد ناگاه بيدار مى شود و مى بيند منزلش روشن است و سيّد جوانى ـ حدود 25 ساله ـ از راهرو منزل تشريف فرما مى شود سؤال مى كند شما كى هستيد و از درهاى بسته چگونه آمده ايد؟
مىفرمايد: من جواد الائمه هستم و آمده ام ترا شفا بدهم.
پس سيده مى بيند كه حضرت با چاقوى جرّاحى، شكم او را مى شكافد و غدّه بزرگى را بيرون مى آورد و سپس جاى شكاف را بخيه مى زند بعد مى فرمايد: تو ديگر خوب شدى؛ و آنگاه ناپديد مىشود.
سيده مى خوابد صبح بيدار مى شود مىبيند هيچ جاى ورم و ناراحتى نيست و جاى عمل جراحى به صورت يك خط قرمز و بخيه با نخ سبز مشاهده مى شود و عطر عجيبى از رطوبت عمل منزل را عطرآگين مى كند.
پس از شفا، اقوام مَحرم جايگاه عمل و عدد بخيه را مى بينند و تعجب مى كنند؛ لباس او را بعنوان تبرك مى برند و سپس بانوان زرتشتى به ديدار او مى آيند و از اين عمل معجزه آسا مسلمان مى شوند.
منبع : سایت گلستان کشمیری