ضمانت دختر استرآبادى توسط امام رئوف
سيد تركمانان اللّه جزائرى (شاگرد علامه مجلسى) مى گويد: در سال 1080 تركمان، شهر استرآباد (گرگان) را غارت نمودند و اكثر آنها را اسير كردند.
من در سال 1117 هجرى قمرى بعد از زيارت مشهد مقدس وارد استرآباد شدم، و اين قضيه را يكى از افاضل صلحاى سادات آنجا برايم نقل كرد كه:
از جمله كسانيكه تركمانان به اسيرى بردند، دخترى بود كه مادر او اولادى به غير او نداشت، و پيوسته به مفارقت دخترش گريه مى نمود. پس با خود گفت: حضرت امام رضا عليه السلام بهشت را براى كسى كه به زيارت او مى رود ضامن شده است، پس چگونه در برگردانيدن دخترم به من ضامن نمى شود. پس به زيارت امام رضا رفت و در آنجا مجاور گرديد.
اما دختر را چون اسير كردند؛ به خريد و فروش او اقدام نمودند تا دختر را به بخارا بردند. مردى مؤمن از اهل بخارا شبى در خواب ديد كه: گويا در دريا غرق شده و در ميان آب غوطه مى خورد؛ ناگاه دخترى دست او را گرفته و از آب بيرون آورد. از خواب بيدار مى شود و متفكر مى ماند كه تعبير اين خوب چيست!!
چون صبح شدازخانه بيرون آمد و به كاروان سرايى براى خريد بعضى متاع رفت. يكى از تجّار به او گفت: مرا كنيزى نيكوست، خوب است از من بخرى، بيا او را ببين! چون كنيز را ملاحظه نمود، ديد همان دخترى است كه در خواب ديده بود، پس او را خريد و به خانه آورد و از اهل و نسب او پرسيد.
دختر جريان اسارت را نقل كرد؛ و آن شخص به حال او ترّحم نمود و گفت: مرا چهار پسر است هر كدام را مى خواهى اختيار كن تا تو را به او تزويج كنم.
دختر گفت: هر كدام با من شرط كند كه مرا به زيارت امام رضا عليه السلام ببرد او را اختيار مى كنم.
پس يكى از پسرها اين شرط را قبول نمود، و او را تزويج كرد؛ بعدا هر دو باتفاق به زيارت امام رضا مشرف شدند. اتفافا در بين راه دختر را بيمارى به هم رسيد و مريضه داخل شهر مشهد شد. چون شوهرش از پرستارى او برنمى آمد، كنار ضريح حضرت رضا عليه السلام آمد و دعا و التماس كرد كه كسى پيدا شود تا او را پرستارى كند.
وقتى از حرم بيرون آمد و داخل مسجد (گوهرشاد) شد پير زنى را در ميان مسجد ديد، به او گفت: اى مادر! من مرد غريبى هستم و زنى بيمار دارم، خواهش مى كنم دو يا سه روزى پرستارى او بنما كه هم خدا خشنود مىشود و هم پول مى دهم!
پيرزن قبول كرد و همراه او به مسافرخانه آمد. چون چادر را از روى بيمار برداشت، يك مرتبه پيرزن فرياد بر آورد و گفت: بخدا قسم اين دختر من است!.
از خوشحالى بزمين افتاد؛ و دختر مادر را در كنار خود ديد و شناخت و به بركت توسل حضرت رضا عليه السلام مادر و دختر بهم رسيدند.
منبع : سایت گلستان کشمیری
It’s good to get a fresh way of looinkg at it.